سریال دل؛ درامی که پیش نمی رود!

به گزارش وبلاگ گل یخ، مثال بارزش اینکه در داستان اصلی، عروس یعنی رستا با بازی ساره بیات، شب عروسی غیبش می زند و 10 قسمت طول می کشد تا مخاطب بفهمد چرا غیبش زده و 25 قسمت طول می کشد تا این عروس کم کم آغاز کند به گفتن حقیقت!

سریال دل؛ درامی که پیش نمی رود!

محسن جعفری راد| منوچهر هادی به گواه فیلم های پرفروشی که ساخته (من سالوادور نیستم، آینه بغل) و سریال عاشقانه 1 که در زمان خودش جزء پربیننده ها شد، در چند سال اخیر نشان داده که احتیاج مخاطب عام را برای سرگرمی به خوبی می شناسد؛ چه مدیوم سینما، چه مدیوم سریال تلویزیونی.

در انتخاب بازیگران و ترکیب آنها، نهایت دقت را می نماید تا ویترینی جذاب از بازیگری داشته باشد و در اغلب کارهایش از چهره ها و استار ها استفاده می نماید. در کارگردانی هم سعی می نماید دکوپاژ و میزانسن ساده و صمیمی طراحی کند تا همدلی مخاطب را برانگیزد.

نمونه اش همین سریال دل که کمتر میزانسن خاص و پیچیده ای را شاهدیم و بیشتر در قالب تبادل نظر، داستان پیش می رود. از لحاظ اجرا، هادی پیروز است؛ اما از لحاظ فیلم نامه و داستان گویی؛ چه در فیلم های کمدی اش و چه در همین سریال دل، کمتر می تواند فضا ها و موقعیت هایی خلق کند که باعث پیش رفتن درام گردد.

چه در گره افکنی، چه در نقاط عطف و کشمکش و چه در گره گشایی، هادی و نویسندگانش بیشتر سعی می نمایند که به سبک ساده ای داستان تعریف نمایند؛ یعنی به شیوه ای که صرفا مخاطب را مجذوب فضا های شیک طبقه مرفه نموده باشند؛ چون طبعا خانه های اشرافی و روابط میان چنین خانواده هایی برای مخاطب می تواند کنجکاوی برانگیز باشد؛ اما مشکل اینجاست که مخاطب ابتدا باید خط داستانی مشخصی برای دنبال کردن داشته باشد تا بتواند با چنین فضا هایی همراه گردد.

اینکه مجذوب چهره ها گردد، صرفا یکی، دو قسمت جواب می دهد و از قسمت های بعدی، دنبال تعریف قصه هستند؛ چیزی که فقدان آن باعث پس زدگی مخاطب سریال دل می گردد. گویی که تماشاگر در هر قسمت فقط قهر ها و آشتی ها و تبادل نظر های سطحی و کش دار شخصیت ها را می بیند و لایه ای به لایه درام اضافه نمی گردد!

به عنوان مثال چند قسمت نخست سریال دل، فقط صرف معرفی آدم ها می گردد که حتی به شخصیت هم بدل نمی شوند و فقط تیپ هستند؛ یعنی شناسنامه ملموسی ندارند که پیگیری رفتارشان برای مخاطب جذاب باشد. پس از نظر شخصیت پردازی و روابط میان شخصیت ها این سریال حرف چندانی برای گفتن ندارد.

ضعف دیگر به ریتم و ضرباهنگ سریال مربوط می گردد. حتی یک مخاطب معمولی هم برایش جای سؤال می گردد که چطور 10 قسمت از یک سریال باید بگذرد و ما شاهد درام پرفرازونشیب در سریالی نباشیم که برایش هزینه هم می کنیم!

مثال بارزش اینکه در داستان اصلی، عروس یعنی رستا با بازی ساره بیات، شب عروسی غیبش می زند و 10 قسمت طول می کشد تا مخاطب بفهمد چرا غیبش زده و 25 قسمت طول می کشد تا این عروس کم کم آغاز کند به گفتن حقیقت!

خب طبیعی است که مخاطب از این همه کش دارشدن روایت دلزده گردد. شاهدش انواع و اقسام نظرات شفاهی و مکتوبی است که درباره این سریال شاهدیم. خیلی ساده و به یاری ایجاز در روایت می شد از کمّیت سریال کاست و به کیفیت آن اضافه نمود؛ مثلا خیلی از شخصیت ها و موقعیت ها به راحتی قابل حذف هستند؛ اما از آنجایی که قرار بود قسمت های سریال زیاد گردد، هم شخصیت های اضافی وجود دارند که مدام داستان را کش دار می نمایند.

بدتر اینکه در هر قسمت با یک کلیپ هم روبه رو هستیم که ضرورت و کارکردی معنایی نمی توان برای آن متصور شد! به این ترتیب نما های شیک و کارت پستالی، شخصیت های مرفه و خوش پوش و خانه های رؤیایی، مهم ترین خاصیت سریال دل می گردد؛ نه داستانی که اتفاقا پتانسیل بالایی برای پرداخت به آن وجود داشت.

تجاوز به رستا، به لحاظ جامعه شناختی و روان شناختی می توانست تبدیل به موقعیتی گردد که برگ برنده سریال باشد؛ اما برعکس صرفا بهانه ای است برای اطناب در روایت! بنابراین هر چقدر که سریال دل به لحاظ بصری و شنیداری، خوش رنگ و لعاب است، از لحاظ فیلم نامه و قصه گویی حفره های فراوانی دارد که به راحتی پرشدنی نیستند.

منبع: فرادید

به "سریال دل؛ درامی که پیش نمی رود!" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "سریال دل؛ درامی که پیش نمی رود!"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید